بابرده له
بابرده له
ورد بیرم...

چکیده:

جامعه شناسی ادبیّات به عنوان یک دانش اجتماعی به بررسی ادبیّات، این بخش از شعور جامعه می پردازد، و با روش علمی جوهر اجتماعی آثار ادبی ، شرایط و مقتضیّات محیط اجتماعی پدید آورندگان آثار، وجهان بینی و موضع فکری و فرهنگی آنان، مباحث و موضوعات اجتماعی مورد توجه درآثار ادبی رامورد مطالعه قرار می دهد . تاریخ بیهقی با توجه به ظرفیت آن در بردارنده مسائل مختلف سیاسی، فرهنگی ، اجتماعی ودینی و... است . این پژوهش برای انسجام کاری در صدد است اهمّ رویدادهای جامعه شناسانه از جمله مسایل پیرامون نامه ها، مراسمات ، مجازات و ... را مشخّص و دسته بندی و بررسی کند.

کلید واژه: بیهقی، جامعه شناسی، نامه ، مراسم، مجازات ، باور ها و اعتقادات ، عید، زن 

مقدمه:

جامعه شناسی ادبیّات حاصل پیوندی است استوار، میان جامعه شناسی از سوی و ادبیّا ت از سوی دیگر ، زیرا جامعه شناسی کوششی است که به روش های و شیوه های زندگی معنا می دهد و ادبیّات تلاشی است که به زندگی ما مفهوم می بخشد و در هرشکل و قالبی باشد ، بیان کننده مجموعه ای از ارزش ها و معیارهایی است که زندگی ما انسان ها حول محور آن می چرخد. همه ی ما می دانیم که نویسندگان آیینه ی تمام نمای جامعه ی خویش هستند به همین خاطر «پژوهشگر این دانش ادبیّات را نه به عنوان موضوعی تفننی بلکه به عنوان بخشی بسیار مهم ازشعور اجتماع و بازتاب درخور توجّهی از فرهنگ ها وخرده فرهنگ ها مورد بررسی قرار می دهد . و محقق خود را به نه عنوان یک سخن شناس زیبا پسند محض، بلکه به عنوان جامعه شناس واقع گرا با اثر و آفریننده آن و با فکر و فرهنگ و شخصیت فرهنگی شاعر و نویسندگان و روابط هنرمند و اجتماع روبه رو می شود. (اسکارت پیت، 1376: 4)

ادبیّات ما منعکس کننده ی واقعیت ها کشورمان است بدین ترتیب که با نقد و بررسی جامعه شناسی ادبیّات، بسیار پررنگ تر هم می شود ، زیرا مطالعه ، بررسی وکند و کاو پیرامون شعر و نثریک دوره یا یک شاعر و نویسنده تنها دیدگاه ادبی ، کاری است که ادیبان و ادب دوستان به خوبی از عهده ی آن بر می آیند ، امّا جامعه شناسی ادبیّات ظرافتی که دارد نیاز بیشتری به دقّت و ژرف کاوی دارد .

حال که این همه ظرافت برای این کار لازم است بدانیم که «جامعه شناسی یا تئوری علمی جامعه، شناخت حرکات اجتماعی و بررسی قوانین حاکم بر این حرکات است . به دیگر سخن ، سعی دانش مزبور بر این است که تصویری منظم وکامل از تحوّل وتکامل جامع به دست دهد و شناختن و شناساندن جامعه ویژگی های حیات اجتماعی و افزودن برنگرش و دید علمی انسان ها درباره جامعه و سیر تکامل آن ، بر شتاب حرکت اجتماعی بیفزاید » ( ترابی، 1384: 4)

در مفهوم ساده تر«می توان  جامعه شناسی ادبیّات را علم مطالعه و شناخت محتوای آثار ادبی و خاستگاه روانی و اجتماعی پدید آوردگان آن ها و نیز تأثیر پا برجایی که این آثار در اجتماع می گذارند تعریف کرد.در واقع، جامعه شناسی ادبیّات مطالعه ی علمی محتوای ادبی و ماهیّت آن در پیوند با دیگر جنبه های زندگی اجتماعی است.» (ستوده ،1381: 57)    

 

محور کار  و هدف جامعه شناسی ادببّات

ایران دارای سابقه دیرینه ی تمدنی است و هیچ دیرینه ای نمی تواند ارز ش های در ماهیّت خود نداشته باشد؛ادبیّات ایران نیز ماحاصل این تمدن دیرینه است به همین خاطر بررسی وپژوهش درباره ی ادبیّات آن حایز اهمیّت است. ادبیّات یک اثر ادبی تمام جوانب فرهنگی، اجتماعی حاکم بر آن دوره و شاید دور های گذشته خود را نیز نمایان می کند، حتّی پدید آورنده پس از آن را نیز معرفی می کند. به عبارت دیگر «جامعه شناسی برآن است که تمامی آثار انسان، رفتارها و کردارها و آراء وعقاید، مهر یا"انگ" گروه یا محیط اجتماعی را که در آن پدید آمده اند و درخود نهفته دارند و از تغییر ات و تحوّلات آن تبعیّت می کنند تحلیل کند ، این تحلیل جامعه شناسی می تواند از دیدگاه های متفاوت انجام پذیرد. می توان از آفریننده اثر و جایگاه که وی در جامعه به خود اختصاص داده است آغاز کرد یا از مصرف کنندگان واستفاده کنندگان هر اثر هنری و توزیع در سلسله مراتب اقتصادی – اجتماعی، یا از نهادیی که بر اثرهنری تأثیرگذاشته اند ؛ حتی از بررسی نهادها یی که در شالوده ی آن ها آفریننده اثر می توان بازیافت. برشمردن آنچه گذشت،گستره جامعه شناسی ادبیّات را مشخص می کند.» (ستوده،1381: 57)  حال به تفکیک مباحث جامعه ی تاریخ بیهقی مورد استخراج و بررسی  دسته بندی قرار می دهیم. 

 

سخنی پیرامون تاریخ بیهقی

قهرمانان اصلي كه وقايع مهم كتاب زاييده وجود اوست شاه مسعود است . از سوي ديگر نبايد از ياد برد كه اين كتاب چنان كه از نامش پيداست تاريخ بيهقي تاريخي است كه ازنظرگاه شخصي كه مدت ها در اشراف امور قرار داشته است وشغل چند وجهي دبيري و رساله پردازي به او محوّل بوده ، روايت شده است . به اين معنا كه گزارشگر اين تاريخ هرچند وقايع را مستند و با ماخذ بيان مي كند، امّا حضور او را درهمه ي روايات مي توان احساس كرد ، البته منظور از اين حضور ، وجود فيزيكي نيست ، بلكه حضور روح ، ذهن و زبان او در خلال روايات است . ناگفته نماند بنا به عبارت «و امّا نویسندگان را چه گناه توان نهاد ؟ که مأموران بودند و مأموررا از فرمان برداری چه چاره است ، خاصّه پادشاه ؛ و اگر ما دبیری ر افرمائیم که چیزی نویس ، اگر استیصال او در آن باشد، زهر دارد که ننویسد؟»( ب/23)[1] می توان به این مسأله متظنم گردید که نویسنده ی تاریخ بیهقی نیز، در نوشتن اثر خود فیلترهای برایش فراهم بوده است؛  امّا اگر از بوسهل روايت مي كند ، اگر اوصاف خواجه حسن ميمندي را بر مي شمارد . اگر از استادش بونصر مشكان مي گويد . اگر از قهرمان اصلي كتابش سلطان مسعود سخن مي گويد واگرازساير بزرگان ومحتمشان بارگاه غزنوي حديث مي كند. درهمه جا مي توان حضور اوراحس كرد. بيهقي چنان كه خود بارها دركتابش عنوان مي كند قصد دارد طرحي نو و     گونه اي ديگر از تاريخ نويسي ارائه دهد وحتي سعي مي كند اين همه جزء نگري اش را هم توجيه كند و البته همين شكستن سنّت مختار است كه كتاب او را بوي دگر داده و حضور روح بيهقي ، اديب مورخ ، دبير و البتّه ناصح را در همه جا شهادت مي دهد.

 

 نامه ها

جریان نامه در تاریخ بیهقی  مباحث زیادی از اثر را به خود اختصاص داده و عامل مهمّی جهت موشکافی قبل از تعدادی از مسایل است، لذا بحث پیرامون آن تاحدّی پیشنیاز محسوب می گردد، به همین خاطر اول بحث پیرامون آن را به میان می کشیم وآن را به شیوه های زیر مورد بررسی ودسته بندی قرار می دهیم:

      - معما نامه: نامه های معما گونه ای بودند که دیگران  برای هم دیگر می نوشتند: « وکیل در خوارزمشاه را معمّا چرا باید نهادو نبشت؟» (ب/457) یا «و معمایی رسید از آن امیرک...» (ب/481) همچنین    « نامة دربند با ملطّفة معما با ترجمه در میان رقعتی نهادم»(ب/983) می توان برشمرد.

     - نامه ی تعزیت : نامه های بودند که درصورت در گذشته یکی از بزرگان برای مطلّع کردن همدیگر می نوشتند :« و روزی یکشنبه نهم تین ماه نامة صاحب برید رسید بگذشته شدن بوالحسن سیّاری...»(ب/661)یا «نامه ها رسیده است از اولیا و حشم که سلطان پدر ما... گذشته است ...»

       - سوگند نامه: نامه ای است که که جهت سوگند دیگران نوشته می شود« و سوگند نامه ای باشد با شرایط تمام و...نسخت سوگند نامه، تا فردا این شغل تمام کرده آید...»(ب/202)یا« نسخت بیعت و سوگند نامه را استاد من به پارسی کرده بود، ..» (ب/444)

     - گشاد نامه:نامه های  غیر محرمانه بودن که بعضی از سران به صورت سربازبرای یکدیگر              می فرستادند مانند: « امیر بخطّ خویش گشاد نامه یی نبشت بر این جمله :...»(ب/174) 

    - فتح نامه: نامه ای است که در صورت پیروزی جهت شادی منتظران نوشته و گاهی جهت دریافت صله نوشته می شود:« ونماز شام نامه فتح رسید به خطّ عراقی-...»(ب/681) یا«امیر المؤمنین او را مثال داده بود ... آنچه گرفته است از ولایت ری»0(ب/15) 

     - شکست نامه : نامه های هستند که در صورت شکست در جریانی یا جنگی برای مطلع ساختن یا خبر دادن و یا کمک خواهی  برای دیگران نوشته می شود ؛ مانند متن نامه مسعود برای ارسلان (ب/961)که به دلیل حجم زیاد آن ازنوشتن آن امتناع شده است .

    - ملطّفه: نامه ی کوچک یا به عبارت دیگر خرده نامه های بودند که برای یکدیگر می نویشتند:( وفاق و ملاطفات راپیوسته گردانند...)(ب/64)یا « و پس از آن ملاطفات و مکاتبات پیوسته گشت بهم...»(ب/197)  علاوه براین نمونه ها ، درجا جای کتاب تاریخ بیهقی به این اصطلاح برخورد خواهی کرد. علاوه بر این مواد مواردی دیگر درخصوص نامه ها هست که جای اشاره دارد:

   - انداختن نامه یا ملطّفه: یکی از شیوه های که می توان آن ر انوعی بی ادبی در حال حاضر تلقی کرد انداختن چیزی برای دیگران است ، البته همین شیوه متأسفانه حالا هم گاهی اوقات از طرف افراد بی مسؤلیت و بی لیاقت صورت می گیرد؛ مانند: «پس ملطّفه خود بمن انداخت.» (ب /11) یا «نامه که خود نوشته بود بخط خود بمن انداخت» (ب/186)

     -پنهان کردن نامه: یکی دیگر از رفتارها که گاهی اوقات از طرف رکابدار یا رسولان صورت می گرفت پنهان کردن نامه ها بود؛ البتّه دلایل خاصّی منجر به این رفتار می شد.  رکابدار سلطان محمود که پس از شش ماه،نامه را نزد[رکابدار را گفت : پنج وشش ماه شد تا این نامه نبشتند(ب/23)]امیر مسعود آورد، وقتی از نامه سؤال شد گفت :« من دارم و زین فرو گرفت و میان نمد باز کرد و ملطّفه ها در موم گرفته بیرون کرد و پس آن را از میان موم بیرون گرفت »( ب/23)یا « پس کفشگری را بگذر آموی بگرفتند متّهم گونه ومطالبت کردند،مقرّ آمد که جاسوس بغراخان است ونزدیک ترکمان میرود ونامه ها دارد سوی ایشان وجایی پنهان کرده است.»( ب/750) یا این که «و در این دو سه روزه ملطّفه های پوشیده رسیده ...».(ب/661)  

    - توقیع نهادن پادشاه برنامه: توقیع نوشته کوتاه و امضای امیران  برپایان نامه است ؛مانند: «خطّ [توقیع] امیر مسعود»( ب/76)که بر پایان» نامه ای که برای اعتماد حاجب فاضل نوشته شده بود توقیع داشت.

     - دریدن نامه و درآب انداختن: گاهی نامه ای ناخوشایند به یکی از طرفین می رسید به سبب خشمگین شدن آن را پاره می کردند وگاهی پس از پاره کردن آن را درآب می انداختند:« و دیگر حدیث آن ملطّفه ها و دریدن آن و انداختن در آب ...»(ب/24)یا « [مسعود] فرمود تا جملة آن ملطّفه ها را پاره کردند و در کاریز انداختند.»(ب/24) که این گونه رفتار درحال حاضرهم برجان سوختگان مرسوم است. 

     - آتش زدن نامه: « پس مأمون فرمود تا آن ملطّفه ر ابیاوردند و برآتش نهادند تمام بسوخت...» (ب/30) 

      -درکشتی نامه خواندن: « و نامه بداند و بونصر مشکان نامه بستد و- در کشتی ندیمان بود- برپای خاست و بآواز بلند نامه را برخواند.»(ب/286)

      - احترام امیر به نامه: گاهی نامه مورد احترام پادشاه واقع می گردید:« رسول... نامه را بر تخت بنهاد و امیر بوسه داد  و بوسهل زوزنی را اشارت کرد تا بستد و خواند گرفت. »(ب/39) علاوه بر این گونه تقسیم بندی، با توجه به مخاطبین نیز می توان آن ها تقسیم بندی کرد.

      - نامه بزرگان به امیران: « از غزنین نامه آوردند از آن امیر یوسف ، حاجب بزرگ ، علی و بوسهل حمدوی وخواجه علی مکائیل و...»(ب15)

      - نامه ی امیران به بزرگان: «و پیش ازآن که این خبر[مرگ محمود] امیرالمومنین بشفاعت نامه ای نبشته بود سپاهیان بود باز داده آید و...»(ب/13) یا «امیر نامه های فرمود سوی سپاه سالار خراسان غازی حاجب و سوی قضاه و اعیان و رئیس و عمال و...» (ب/30)

       - نامه ی اصناف وحشم به بزرگان : « از بغداد مقدّمان و بزرگان و اصناف مردم بمأمون تقرّب میکردند و ملطّفه می نبشتند.» (ب/29) یا «نامه ها رسیده است از اولیا و حشم که سلطان پدر ما... گذشته است ...»0(ب/17)

       - نامه ی امیر به قائد: در این نوشته امیرنامه ای برای سردار جنگی خود می نویسد؛« خداوند بخطّ خویش سوی قائد ملنجوق...» 0(ب/ 456)نامه ای نوشت .

     - نامه ی عمّه: پس از درگذشت سلطان محمود عمّه مسعود از وی درخواست کرد برگردد و زمام امور را به دست گیرد؛ در نامه چنین نوشته است:.« عمّه ات چشم براه دارد و هر چه اینجا رود سوی وی نبشته میآید.»(ب/12)  

       - نامه برادر به برادر: «مسعود سید عبدالعزیز علوی... برسولی به غزنین فرستاد و نامه نبشتند از فرمان او ببرادرش...» (ب/15)

 

 جامه و لباس

 نوع جامه و لباس و رنگ آن با توجّه به مراسمات حایز اهمّیّت است ؛ از جمله «مقدمان و اصناف لشکر بخدمت آمدند سپیدها پوشیدند و بسیار جزع بود.» یا « و امیر ماتم داشتن بسجید و دیگر روز که بار داد با دستار و قبا بود و سپید و همه اولیا و حشم و حاجیان و حاجبان با سپید آمدند.» (ب/441)   

هم چنین نمونه های است که امیر روز بار دادن نیز این نوع جامه ها را با همان رنگ پوشیده است. « و امیر روز بار دادن با قبائی ، ردائی و دستاری سپید»(ب/13) که اگر«و» معطوف باشد، تمام پوشیدنی های وی در آن روز رنگ سفید بوده است. این مطالب  نشانگر این اصل است که جامه ی سپید پوشیدن در مراسمات عزاداری مرسوم بوده است. امّا عکس آن جامه ی سیاه پوشیدن در عروسی وشادی است : « وامیر مردانشاه را بکوشک سالار بگتغدی آوردند وعقد نکاح آنجا کردند... و امیر مردانشاه را قبای سیاه پوشانید مرشّع بمروارید و کلاهی چهارپر زر بر سرش نهاده مرصّع بجواهی وکمربر کیان او بست و...»(ب/748)  گاهی در مراسمات شادی هم لباسی به رنگ سفید پوشیده اند:« قبای سقلاطون بغدادی بود سپیدی سپید، سخت خرد نقش پیدا ، عمامة قصب بزرگ و...»(ب/204)

نکته ی دیگر این که گاهی اوقات صله «قبای خاص دیبای رومی و کمر زر پانصد مثقال و دیگر چیزها فرا خوراین ...»(ب/20) بوده است . نوع جامه با توجه به شغل و رتبت متفاوت بوده مثلاً: «منگیتراک را بجامه خانه بردند و خلعت حاجبی پوشانیدند :قبای سیاه و کلاه دوشاخ ...»(ب/40) که نوع پوشاک و رنگ آن با توجه به شغل در خورتعمق است . یا این که پوشاک امیرمحمّد برادر امیرمسعود که در حال فرستادن به زندان بود :«با کفش وکلاه ساده و قبای دیبای لعل پوشیده ...»(ب/61) یا «حسنک پیدا آمد بی بند ، جبه یی داشت حبری رنگ باسیاه می زد...»(ب/235) امّا آن چه از این مطالب نیز استنباط می شود ،پوشاک کامل آن دوران، نوع   جامه ها، هم چنین گشاد بودن آن در خور ئأمل است.

گاهی نیز از لباس بی عنوان وسیله ی بی احترامی و هتک حرمت افراد استفاده می شد«[ منگیتراک ]چون بصفّه رسید، سی غلام اندر آمدند و او را گرفتند و قبا و کلاه و موزه از وی جدا کردند.»(ب /41)

یکی دیگر از مسایل که جهت ماندگاری اسم و رسم انجام می دادند اسم نویسی بر روی جامه ها بوده است:« آنگاه نام وی بر سکّه درم و دینار و طراز جامه نخست نام ما نویسند.» (ب/66)  

 

مراسمات

برنامه های متفاوتی راجع به مراسمات درجریان نوشتاری تاریخ بیهقی وجود دارد یکی این که قبل از هر چیزی باید بساط تخت فرامان روا مهیا گردد « و آن تخت بیاراست .»(ب/4) و « سواره بایستادندی».(ب/5)گاهی شیوه ایستادن در دو طرف با در دست داشتن علم خود« جمله لشکریان بایستادند و مثال داد جمله سرهنگان را تا درگاه بدو صف بایستادند با خیلهای خویش و علامتها با ایشان ، شارهای آن دو صف از در باغ شادیاخ بدور جای رسیده .»(ب/38) این مراسمات بیشتر اوقات به دستور امیران تدارک دیده می شد که گاهی برای بار دان صورت می گرفت و هرکس با توجه به رتبت باید در جایگاه خود می ایستاد یا می نشست :« امیر فرمود بود تا کوکبه یی و تکلفی ساخته بودن سخت عظیم و بسیار بر در خیمه ایستاده و سواره پیاده بسیار در صحرا در سلاح و بار دادند و اعیان بزرگان لشکر در پیش او نشستند و دیگران بایستادند.»(ب/17) یا «امیر بر تخت نشسته بود و بار داده بود و اولیا وحشم نشسته بودند و ایستاده .» (ب/39)

 بعضی اوقات مراسم شادی هم برگزار می شد و اگر تصویرگر مهاری در آن عبارات تأمل کند می تواند از تعاریف نویسنده تابلو های زیبای بکشد. « فوج فوج مطربان شهر و بوقیان شاد آباد بجمله با ساز بخدمت آنجا          می آمدند. »(ب/6) هم چنین« آواز های بوق و دهل ونعره مردان بخاست سخت بقوّت.» (ب/31) گاهی هم سلطان  میگساری راه می اندازد« سلطان اجابت کرد و شراب خواست و بیاوردن و مضربان زخمه زدند و نشاط بالا گرفت و شراب دادن گرفتند... »(ب/41) که بسیار مرسوم بود، حتّی مسعود شش ماه بعد از مرگ پدرش بساطی را می اندازد و شراب خواری را دوباره را ه می اندازد البتّه این مدت حرمت نگه داشتن درگذشت پدرش نیز درخور توجّه است.  گاهی هم مردم  به مناسبت ورود بزرگان ،که در جامعه ی امروزی هم مرسوم است برنامه های تدارک می دادند و گاهی هم هدایای نثار می گردید: « مردمان آنجا خبر یافته بودند و تکلفی کرده و شهر را آذین بسته بودند آذینی از حدّ و اندازه گذشته .»(ب/14)یا با ورود امیر به شهر«مردم شهر بسیارشادی کردند و بی اندازه درم و دینار انداختندی ...»(ب/20)یا «درم و دینارنثار»(ب/5) می کردند ، گاهی هم «نگین سخت  بزرگ بر انگشتری نشانده »(ب/204) هدیه داده می شد.

علی رغم این گونه مراسم ها، مراسمات دیگر از جمله رسم مواضعه و سوگند و خلعت پوشی در تاریخ بیهقی نمایان است : «دیگر روز خواجه بیامد و چون باربگسست ، بطارم آمد و خالی کرد و بنشست ، و بوسهل و بونصر مواضعة او پیش بردند. ... و بوسهل و بونصر آن سوگند نامه پیش داشتند»(ب/203-202)یا«امیر گفت: مبارک باد خلعت برما و برخواجه و برلشکر و بر رعیّت.»(ب/510)              

از مراسمات دیگر مراسم جشن مهرگان که است و بعد از جشن آیینی و عید نوروز بزرگ ترین جشن بود و اولین کسانی که در این روز نزد پادشاهان عجم می رفتند موبدان و دانشمندان بودند و هفت خوان از میوه همچو: شکرو ترنجو سیب و بهی و انار و عناب و انگور سفید و کنار با خود می آوردند. در تاریخ بیهقی هم به برنامه های برای این ایّام اشاره شده است«امیر، بجشن مهرگان بنشست ،...»(ب/724)یا« روز یکشنبه چهارم ذوالحجّه بجشن مهرگان نشست و از افاق مملکت هدیه ها ساخته بودندپیشکش را درآن وقت بیاوردند، و اولیاو حشم نیز بسیار چیز آوردند و شعرا شعر خواندند و صلت یافتند ...»(ب/752) یا « روز دوشنبه شانزدهم ذوالقعده مهرگان بود ، امیر،رضی الله و عنه ، بامداد بجشن بنشیست ، امّا شراب نخورد . و نثارها و هدیه ها آوردند از حدّ و اندازه گذشته . و پس از نماز نشاط شراب کرد و رسم مهرگان به تمامی بجای آوردند سخت به نیکو با تمامی شرایط.»(ب/715)برای نمونه های دیگر (نک/ب/ 422،886،925).

از مراسم اعیاد غیرآیینی مراسم جشن سده ، روز دهم بهمن است که مردم در آن روز جشن می ساختند و شب آتش می افروختند و شادی می کردند؛ دلیل نام گذاری هم این است که از دهم بهمن تا عید نوروز پنجاه شب و پنجاه روز فاصله دارد که از جمع آن ها عدد صد بدست می آید و آن روز را سده[(=صد)+ه پسوند- نسبت ساخته شده است] می گفتند که بدین رسم الخط نوشته می شد.

از مراسم دیگر اعیاد غیرآیینی عید نوروز است که در آن دوره ی زمانی هم برگزار می شد« امیر بجشن نوروز بنشست روز چهار شنبه هشتم جمادی الاخری.»(ب/897)یا«و روز پنجشنبه هژدهم ماه جمادی الاخری امیر بجشن نوروز بنشست. و هدیه ها بسیار آورده بودند ، و تکلف بسیار رفت.»(ب/897)

 

 

 

مجازات  

مطلب درخورجستجو و بررسی در این اثر مجازات و نوع مجازا ت است که برای دیگران تدارک دیده    می شد البتّه همه ی مجازات ها به سبب مجرم بودن نبود ه است ؛مانند:  نمونه ای از آن زندانی کردن امیر محمّد در قلعه کوهتیز و طرز انتقال از قلعه ای به قلعه ی دیگر[ قلعه ی مندیش ]است که با زحمت توانست از آن بالا رود و دیگران برایش چنان گریان شدندکه «کدام آب  دیده که دجله و فرات ، چنانکه رود،...»(ب/61)و یکی از ندیمان وی که شعر وترانه خوش می گفت ، گریه سر داد و بدیهه نیکوی در صف وی گفت:

        ای شاه چه بود این که ترا پیش آمد؟                  دشمنت هم از پیرهن خویش آمد

        از محنتها محنت تو بیش آمد                           از ملک پدر بهر تو مندیش آمد  (ب/61)

گاهی هم برای ترساندن دیگران و مظنونین تهدید های صورت می گرفت:«اگر طاعتی بینیم بی ریا و شبهت در برابر آن عدلی کنیم و نیکو داشتی ... اگر بخلاف آن باشد از ما دریافتن ببینید فرا خور آن ..»(ب/18)یا این که«هرکس بی فرمان سلطان ما این جا آید زوبین آبداده و شمشیر است .»(ب/34)یا این که« این گوشمالهای ما امروز سود خواهد داشت»(ب/23)

گاهی هم تنها تهدید نبود بلکه از وی جان می گرفتند؛ آن هم با سر بریدن؛« دو سال ونیم جنگ بود تا محمّد زبیده بدست طاهرافتاد و بکشتندش و سرش بمروه فرستادند نزدیک مأمون...».(ب/25) فضل هرچه در حقّ مأمون توانست انجام داد« وعلی عیسی ماهان به ری بود و سرش ببریدند و بمرو آوردند.»(ب/25) اسیران هم از این جرم مستثنی نبودند« دیگر روز حسن گفت تا اسیران و سرها را بیاورند هشت هزار و هشتصد و اندی سر...»(ب/36)که این شیوه رفتار به نوعی عقده ی حقارت مجازات کنندگان برمی گردد.

نمونه دیگر مجازات بردار کردن اسیران است: « سه پایه بر زدند و سرها را بر آن بنهادند و صد وبیست دار بزدند و از آن اسیران و مفسدان قویتر بودند ، بردار کردند» (ب/36) 

یا این که مجازات نقدی می شدند مثلاًبوسهل که بونصر مشکان را دوست نداشت گفت باید از «بونصر سیصد هزار دینار باید بتوان ستد.»(ب/54) یا آن که فرّاشان را به چوب بستند:« امیر حاجب سرای راگفت:« این فرّاشان را بیست تن اند ، ایشانرا بیست چوب باید زد » (ب/182)و حاجب تصوّر کرده بودگفته هرکدام را بیست چوب بزندکه پس ازسه ضربه برمجرمی صدا وفغان بلند می شود، امیرمتوجه می شود و به وی می گوید من گفته بودم هرکدام یک ضربه، آن را هم بخشیدم. گاهی هم مجرم ر ابه عقابین[ عقابین :تثنیه عقاب، دو چوب که مقصر را بر آنها بدار میکشیدند یا بر آنها بسته چوب میزدند و ظاهراً سر آن دو چوب بشکل عقاب بوده(معین،1363:ذیل واژه ی عقابین)] می کشیدند و مجازتی بسیار شدید صورت می گرفت؛ « ای با عبدالله برو و هر دو را بگوی تا عقابین کشند.»(ب/215) یا خواجه احمد حسن که ابوالقاسم کثیر را« فرا شمار کشید و قصدها ی بزرگ کرد، چنانکه بفرمود تا عقابین و تازیانه و جلاد آوردند...»(ب/498)وی را به عقابین بستند و امّا دست به دامان استادی می شود و فریاد از وی بر خواست تا این که به امیر نامه ای می نویسد و پس از جریاناتی ابوالقاسم زنده ماند.(ب/501-489)هم چنین بعضی اوقات ستورگاه را به آب می کشیدند« بوالفتح... گفت: قریب بیست روز است تا در ستورگاه آب میکشیم ،...»(ب/215) و این شیوه گاهی در عصر کنونی به ویژه در روستاها برای انتقام جویی به شیوه ی آتش زدن اعمال می گردد. 

در تاریخ بیهقی بویژه درداستان حسنک وزیر ، بوسهل چهره ی منفوری دارد و دست از کار نمی کشد ؛ وقت باردادن امیر به خواجه می گوید: بطارم باید بنشینیم که حسنک را به آن جا می آورند«تا آنچه خریده آمده است ، جمله بنام ما قباله نبشته شود و گواه گیرد برخویشتن.»(ب/231) یا «و دو قباله نبشته بودند همه اسباب وضیاع حسنک را بجمله ازجهت سلطان»(ب /232)نه تنها به کشتن جان وی اکتفا نمی کند در صدد ضبط اموالش نیز بوده ، به این مجازات هم اکتفا نکردند و زمانی که بر دارش بستند «آواز دادند که سنگ دهید(ب/235) گروهی از رندان با گرفتن سیم و زر وی را سنگ باران کردند. پس از آن سر را از تن وی جدا کرده و در طبقی با مکبّه آوردند و وانمود کردند که شراب نوباوه آورده اند پس از باز کردن «چون سرحسنک را»(ب/236) دیدند همگان متحیّر شدند... . در داستان جعفر برمکی هم آمده که « چون عضد به بغداد بگرفت ، فرمود تا او را بردار کردند و به تیر و سنگ بکشتند .»(ب/243)

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نوشته شدهچهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط taher.m
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.